تموم شد....

ساخت وبلاگ
صورتمو تکیه دادم به زانومو فکر کردم به کاسه ی صبری که بالاخره لبریز میشه،

 

به فرصتی که از دست میره، به مجالی که دیر میشه...
به رفتن فکر کردم، 

به این که کی می‌شینه کنارش که براش از رفتن من بگه، از نبودنم،

از نخواستنم، از سر اومدن صبرم...
اصلا می‌فهمه رفتم؟! می‌فهمه چقدر روانیش بودم؟!

می‌فهمه چه واقعیتیو به خاطر وهم از دست داده؟!

می‌فهمه کی بودم براش وقتی هیشکی نبود؟

نشستم یه گوشه و خیره به روزهایی که گذشت چ خوب و چ بد

گذشت و تمام شد ،ما ماندیم با کلی خاطره...

یه روزی یه جایی همه چی تموم میشه

یه روزی، یه جایی، توو یه لحظه ای میرسه که آدم  تصمیمِ به کَندن میگیره ...

تولدته...
ما را در سایت تولدته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozegolman بازدید : 70 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 20:18